، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 27 روز سن داره

عشق مامان و بابا

معجزه ی زندگی

"عشقم" تو معجزه ی زندگی مامان و بابا هستی!

4 ماهگیت مبارک گلم

سلام بر دلاور مرد کوچک من  امروز که برایت می نویسم چهار ماهگیت تموم شده و وارد ماه پنچ شدی، آی که شمارش این ماهها و روزا از موقعی که تو متولد شدی واسه من مهم و خاص شده آره مامانم لحظه لحظه ی بودنت رو میشمارم نگاه به اون قد و بالات می کنم عزیزکم چه مردی شده واسه خودش!!! روزایی که با تو و در کنار تو میگذره لحظات ناب و تکرار نشدنیه. صبح زود که بیدار میشی تا چشای نازتو باز می کنی به روی مامان لبخند می زنی و این یعنی لبخند یک زندگی!  تو چشای نازت نیگا میکنم و بهت می گم:صبح بخیر عزیز دلم، وقتی باهات حرف می زنم اولش زل می زنی بهم( با چشای گرد) بعد بازی و خنده هات شروع میشه، یه دست و پایی می زنی که دیدنیه! پسر شجاع من، تازگیا ی...
6 آذر 1393

گل پسرم دو ماهه شد...خدایا شکرت

سلاااااام عشق کوچولوی من ، منو ببخش گلم خیلی دیر به وبت سر می زنم؛ از روزی که متولد شدی، مامان دیگه وقت سر خاروندن ندارم گلم (شوخی کردم)  تمام این هشت ماهی که استراحت کرده بودم،الان تلافیش سرم دراومده عزیز دلم   اینو بگم که بچه داری خیلی سخته ولی به شیرینیش می ارزه با هر لبخندت به من زندگی می بخشی که   اونو با دنیا عوض نمی کنم پسرکم جونم واست بگه در تاریخ93/5/4، سی و هفت هفته توی دلم جا خوش کرده بودی عجله کردی و پا به این دنیا گذاشتی و دنیای من و بابایی شدی . من بعد سعی می کنم زود به زود بیام و وبت رو به روز کنم گلم   ...
4 مهر 1393

...

ﻣﺎماﻥ ﮐﻪ ﺷﺪﻡ : ﺑﻪ ﭘﺴﺮﻡ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﺤﺒﺖ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺍﻭﻧﻘﺪﺭﯼ ﮐﻪ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪ ﺑﺎﻋﺸﻘﺶ ﻣﺚ ﯾﻪ ﭘﺮﻧﺴﺲ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﮐﻨﻪ ﺗﺎﺟﻔﺘﺶ ﺑﻔﻬﻤﻪ ﮐﻪ ﭘﺴﺮﻡ ﺗﻮﺩﺳﺘﺎﯼ ﯾﻪ ﻣﻠﮑﻪ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻩ !! ﺭﻭﺯﺍ ﺩﺳﺘﺎﺷﻮ ﻣﯿﮕﯿﺮﻡ ﻭ ﭼﻨﻮﻥ ﺑﺎ ﻣﺤﺒﺖ ﺑﻐﻠﺶ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﮐﻪ ﺑﻐﻞ ﮐﺮﺩﻥ ﻋﺎﺷﻘﻮﻧﻪ ﺭﻭ ﺑﺎ ﺗﻤﻮﻡ ﻭﺟﻮﺩﺵ ﯾﺎﺩ ﺑﮕﯿﺮﻩ !! ﺑﻬﺶ ﯾﺎﺩﻣﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺧﺼﻮﺻﺎ ﻫﻤﺴﺮﺷﻮﻥ ﺗﺸﻨﻪ ﻣﺤﺒﺘﻨﺪ ﻭ ﭘﻨﻬﻮﻥ ﮐﺮﺩﻥ ﻋﺸﻖ ﻭ ﻋﻼﻗﻪ ﺯﻧﺪﮔﯿﺸﻮ ﺳﺮﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ! ﺑﻬﺶ ﯾﺎﺩ ﻣﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺧﺎﻧﻤﺎ ﺍﻗﺎﺑﺎﻻ ﺳﺮ ﻭ ﺳﺎﯾﻪ ﯼ ﺳﺮ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻥ ، ﻋﺸﻖ ، ﺩﻭﺳﺖ ﻭ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺻﻤﯿﻤﯽ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻥ ! ﺑﻬﺶ ﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﺩﻡ ﮐﻪ ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﺩﻝ ﻋﺸﻘﺶ ﺭﻭ ﻧﺸﮑﻮﻧﻪ ، ﭼﻮﻥ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﻪ ﺗﺮﻣﯿﻤﺶ ﮐﻨﻪ !! ﺑﻬﺶ ﯾﺎﺩ ﻣﯿﺪﻡ ﺍﻭﻧﻘﺪﻋﺎﺷﻘﻮﻧﻪ ﺑﻪ ﻋﺸﻘﺶ ﻧﮕﺎ ﮐﻨﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻗﺤﻄﯽ ﺁﺩﻣﻪ !! ﺑﻪ ﭘﺴﺮﻡ ﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﺩﻡ ﮐﻪ ﻋﺸﻘﺸﻮ ﻋﺎﺷﻘﻮﻧﻪ ﺑﻐﻞ ﮐﻨﻪ ﻧﻪ ﺍﺯﺭﻭﯼ ﻋﺎﺩﺕ ﻭ ﻫﻮﺱ !! ﺑﺮﺍﺵ ﮐﺎﺩﻭ ...
28 تير 1393

مناجات با خدا

از عطا و رحمت بی حدّ تو آکنده ام ای خدای مهربان ، از لطف تو شرمنده ام خدای من خدای من خدای من خدای من... گشته آلوده ز عُصیان ، یا رب از پا تا سرم از من ِ عاصی خطا و از تو خوبی و کرم گرچه من خیلی بدم امّا تو خوبی ای خدا واقعاً شرمنده ام ، اغفر ذنوبی ای خدا یا جمیل و یا جلیل و یا ودود و یا حلیم یا رئوف و یا رحیم و یا غفور و یا کریم یا وکیل و یا کفیل و یا دلیل و یا قبیل یا مُدیل و یا مُنیل و یا مُقیل و یا مُحیل ای تو علامُ الغُیوب و ای تو غفّارُ الذّنوب ای تو صانع ، ای تو شافع ، ای تو ستّارُ العُیوب یا علی و یا وَفی و یا غنی و یا مَلی یا حَفی و یا رضی و یا زکی و یا ولی فارجُ الهَم ، کاشف َ الغم ، صادقُ الوَعد ، ای خ...
9 تير 1393

درد ودل من با گل پسرم

سلام پسرم,خوبی نفس مامان دلم خیلی گرفته ,دوست داشتم الان تو بغلم بودی و وجودت بهم آرامش میداد,تا آمدنت یک ماه بیشتر نمونده و من لحظه شماری میکنم ...
5 تير 1393

عیدت مبارک عشق کوچولوی مامان

دل شود امشب شکوفا در زمین می زند لبخند شادی بر زمین آسمان ِ دل تبسم می کند روی ماهت را تجسم می کند ای مسیح آل پیغمبر سلام انتهای سوره ی کوثر سلام ای کتاب راز های مرتضی یادگار حضرت خیرالنسا ای صفات تو صفات انبیا حاصل جمع ِ تمام اولیا ای قدم هایت صراط المستقیم حافظ آیات قرآن کریم ای امام صالحان در روی خاک اکفیانی اکفیان روحی فداک السلام ای آفتاب پشت ابر السلام ای اوج قله ، کوه صبر السلام ای آخر هر دلخوشی عاقب از غم تو ما را می کُشی السلام ای فخر آدم در زمین یادگار حضرت روح الامین تو تمام چارده نور مبین جلوه ی زیبای ربُ العالمین تو حدیث ناب عترت در زمین زاده حیدر امیر المومنین تو همان نوری که از روز ازل کرد ...
22 خرداد 1393

بدون عنوان

ازمایش غربالگری سه ماه اول بالاخره 92/11/16 تو ازمایشگاه جهاد دانشگاهی انجام شد . 13هفته و 3روزه بودی عشق کوچولوی مامان ...
14 اسفند 1392

سومین سونوگرافی

عزیز دل مامانی سلام مامانی رو ببخش گلم که دیر به دیر میام واست بنویسم 30بهمن92 من و بابایی رفتیم مطب خانم دکتر ,بالاخره صدای قلب کوچولوتو شنیدم ضربان قلبت 156 بود. خانم دکتر واسم قرص کلسیم و فروگلوبین نوشت بعد  سونوی انومالی رو به تاریخ 10اسفند 92 که سلامت تو چک بشه و انشالله جنسیتت هم مشخص بشه گلم واسه سونو رفتیم پیش دکتر دواچی که سلامت جنین رو چک کرد خدا رو شکر سالم و سلامت بودی بعد هم کلیه و مثانه ی مامانی رو هم چک کرد شکر خدا سالم بود در ضمن بابایی هم پشت پرده بود و دید می زد  وقتی سونو تموم شد و رفتم بیرون بابایی چشاش از  خوشحالی برق میزد بهم گفت منم کوچولومون رو دیدم: البته اینم بگم که بابا...
14 اسفند 1392